به نام خدا
دو تا از یادداشت هایی که همراه بچه ها نوشتم (جلسه اول):
پایه پنجم (17/8/95)
کلاس شلوغ تر از پایه چهارم است و به دلیل هم زمانی با ساعت تفریح و مجاورت با حیاط، در و پنجره ها بسته و فضا گرفته است. اما شور و نشاط دانش آموزان تمام اینها را جبران می کند. بدون نگرانی از املا و جمله سازی و نمره هایی که ذهنشان را بسته است، شروع به نوشتن کرده اند. عده ای به سرعت تمام کرده و عده ای همچنان به دنبال موضوعی برای نوشتن، قلم را می چرخانند. اضطراب روزهای اول مرا دارند. دوست دارم کلاس انشا برایشان جذاب ترین کلاس زندگی باشد - همانطور که برای من بود - و هر زمان به یاد این روزها می افتند لبخند رضایت و برق شادی صورتشان را آذین کند.
زنگ تفریح تمام شد و پنجره ها به روی نور و طراوت و امید باز است.
پایه چهارم (19/8/95)
اینجا پر از نویسندگانی است که از همین حالا بزرگند. و من در میان این همه نویسنده خوب، مشغول نوشتن انشایی هستم که قرار است چند خطی بیشتر نباشد. در پنج دقیقه تعیین شده، کلاس در سکوت و قلم ها در تکاپوست. همه مشغول نوشتنیم و در صدد یادگیری مهارتی که قرار است امروز و فردایمان را زیباتر کند.
خطوط تمدن و فرهنگ است که بر کاغذ نقش می بندد تا جاده پر فراز و نشیب فردا را هموار کند.
بازدید امروز: 34
بازدید دیروز: 61
کل بازدیدها: 583223